هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنهایی و رنج خود در گوشه‌ای از مدرسه می‌گوید. او از سخنان مردم رهایی نیافته و در افکار خود غوطه‌ور است. دلش از ظلم و جور دیگران خونین است، اما به جاه و مال دنیا تمایلی ندارد و قناعت پیشه کرده است. او نمی‌داند مردم از او چه می‌خواهند، چرا که به خوب و بد دیگران توجهی ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان رنج و اندوه نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۸

به کنج مدرسه ای کز دلم خراب ترست
نشسته ام من مسکین بی کس درویش

هنوز از سخن خلق رستگار نیم
به بحر فکر فرو رفته ام ز طالع خویش

دلم همیشه از آن روی پر ز خونابست
که می رسد نمک جور بر جراحت ریش

مرا نه رغبت جاه و نه حرص مال و منال
گرفته ام به ارادت قناعتی در پیش

ندانم از من خسته جگر چه می خواهند
چو نیست با بد و نیکم حکایت از کم و بیش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.