۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱

گلی کو کزو زخم خاری نیاید؟
میی کو کزان می خماری نیاید؟

ز پشت جهان هر نفس عاشقان را
غم آید ولی غمگساری نیاید

ازین رهروان گر بسی بر شماری
از آن حاصل الا شماری نیاید

مگر کار اهل عدم دارد ار نه
ازین جمع نا اهل کاری نیاید

اگر سقف گردون به صد پاره گردد
بجز بر سر سوگواری نیاید

کسی کز میان جهان بر سر آمد
ز دریای غم بر کناری نیاید

مجیر از تو کار جهان به نگردد
که از سبزه تر بهاری نیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.