هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به ستایش پروردگار میپردازد و احساسات عمیق خود را نسبت به عظمت الهی بیان میکند. او از ناتوانی خود در بیان کمالات الهی سخن میگوید و با استفاده از استعارههای زیبا، عجز خود را در برابر جلال خداوند نشان میدهد. شاعر همچنین به ناتوانی خود در سرودن شعری درخور مقام الهی اعتراف میکند و در نهایت، با تواضع تمام، اشعار خود را به پیشگاه خداوند تقدیم میدارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از واژهها و ترکیبات ممکن است برای مخاطبان جوان تر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۷
به جان آفرینی که نزد جلالش
ثناهای بی حد و احصا فرستم
شب تیره چون صبح صادق بر او
نفس های خاموش گویا فرستم
که من بنده چون دیده دلتنگ باشم
اگر جان به صدر تو تنها فرستم
مرا مرغ جان از خوشی پر فشاند
چو من دانه دل به دانا فرستم
ولیکن نخواهم که این شعر کژ مژ
بدان حضرت شعری آسا فرستم
من از طوطیان فصاحت که باشم؟
که منقار زاغی به عنقا فرستم
ز طورم گرانجان تر ار ژاژ طیان
به تحفه بر پور سینا فرستم
سپاهان و شعر من آخر نه کورم
که سرمه سوی چشم حورا فرستم
نه طرفه است اگر ثور مقلوب خوانم
چو ظرفی شکسته به جوزا فرستم
نه چون سایه در خاک باید نشستن
که ذره به خورشید والا فرستم
نه چون کوهم افسرده چون مست خفته
که یک جرعه ای سوی دریا فرستم
نه زراق باشم که چون ره نشینان
همی شاف اخضر به زرقا فرستم
ز خر بترم حاش لله وحده
اگر آب جو زی مسیحا فرستم
سخن نیک خواهی من اینجا ندارم
وزین بد نیارم که آنجا فرستم
یکی چاره مانده ست با عجز خاطر
که هم شعر تو سوی تو وا فرستم
سخن راست چون ماه نو کژ نماید
هر آنگه کزین طبع شیدا فرستم
ثناهای بی حد و احصا فرستم
شب تیره چون صبح صادق بر او
نفس های خاموش گویا فرستم
که من بنده چون دیده دلتنگ باشم
اگر جان به صدر تو تنها فرستم
مرا مرغ جان از خوشی پر فشاند
چو من دانه دل به دانا فرستم
ولیکن نخواهم که این شعر کژ مژ
بدان حضرت شعری آسا فرستم
من از طوطیان فصاحت که باشم؟
که منقار زاغی به عنقا فرستم
ز طورم گرانجان تر ار ژاژ طیان
به تحفه بر پور سینا فرستم
سپاهان و شعر من آخر نه کورم
که سرمه سوی چشم حورا فرستم
نه طرفه است اگر ثور مقلوب خوانم
چو ظرفی شکسته به جوزا فرستم
نه چون سایه در خاک باید نشستن
که ذره به خورشید والا فرستم
نه چون کوهم افسرده چون مست خفته
که یک جرعه ای سوی دریا فرستم
نه زراق باشم که چون ره نشینان
همی شاف اخضر به زرقا فرستم
ز خر بترم حاش لله وحده
اگر آب جو زی مسیحا فرستم
سخن نیک خواهی من اینجا ندارم
وزین بد نیارم که آنجا فرستم
یکی چاره مانده ست با عجز خاطر
که هم شعر تو سوی تو وا فرستم
سخن راست چون ماه نو کژ نماید
هر آنگه کزین طبع شیدا فرستم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.