۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

خداوند من صارم الدین که طبعت
نشد قابل هیچ زرق و فسوسی

تواضع کنانند در پیش قدرت
چو ایام تندی چو گردون شموسی

به یاد جهان پهلوان ده حدیثم
که هستم ز احسانش رحمت بیوسی

بگویش ز چون من ضعیفی ترا چه؟
چه زحمت فلک را ز آوای کوسی؟

ز من بد نخیزد که شاهی نیاید
ز چتر غرابی و تاج خروسی

من آن گاوم ای شیر دل نیک دانی
که هر جا که باشم بیابم سپوسی

من از خاک پای تو سر بر نتابم
ورم سر ببری به دست محبوسی

دو چیزست از انعام شاهم توقع
نه زرق است در هر دو، نی چاپلوسی

اگر خشم باقی بود پای بندی
و گر عفو ممکن بود دست بوسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.