هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر به توصیف جمال معشوق (که میتواند اشارهای به زیبایی الهی یا معشوق زمینی باشد) میپردازد. در این شعر، زیبایی معشوق با عناصری مانند ماه، قرآن، و طبیعت مقایسه شده و از مفاهیم عرفانی مانند وحدت وجود و عشق الهی نیز استفاده شده است. همچنین، اشاراتی به پیامبر اسلام (حضرت محمد) و جایگاه ایشان در خلقت وجود دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به دانش ادبی و عرفانی نسبتاً پیشرفتهای نیاز دارند.
شمارهٔ ۹
غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی
جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را
رخ او مصحف خوبی و خطش ترجمانستی
چو حق خوب است خوبان را از آنرو دوست می دارد
به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود
به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی
به جان ابروی او گر زد ز غمزه سوی دل تیری
همی نالم ز ابرویش که تیر اندر کمانستی
چو جفت ابرویش طاق است بر بالای چشمانش
برم سجده بر ابرویش که چشمش سرگرانستی
به هر چیزی که رو آرم برابر هست روی او
همه اشیا شده روشن چو او جمله عیانستی
ندانم چون دهد اشیا نشان از نقش روی او
که رویش را ز پیدایی نشانش بی نشانستی
خط رویش بود دایم نماز و سجده خود را
چو قامت زان قد و قامت قیامت آن زمانستی
چو او در صورت جویا همی جوید ز خود خود را
همان چیزی که جوینده همی جوید همانستی
همه یک ذات سی و دو یکی عاشق یکی دلبر
چو باشد سی و دو یک شی ء چه جای این و آنستی
شد اینجا سی و دو دلبر شد آنجا سی و دو عاشق
چو هر دو سی و دو هستند همان یک غیب دانستی
از آن است سی و دو عاشق به روی سی و دو دایم
که سی و دو ز سی و دو دل و هم دلستانستی
بود آن سی و دو آدم که هست از بیست و هشت پیدا
که هست آن احمد مرسل که سلطان دو کانستی
چو شد این بیست و هشت منشق از او شد سی و دو ظاهر
ز احمد شد عیان آدم، چو اصل جسم و جانستی
بیا بشنو دگر مطلع ز وصف احمد امی
که این مطلع از آن بهتر که وصفش بی کرانستی
جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را
رخ او مصحف خوبی و خطش ترجمانستی
چو حق خوب است خوبان را از آنرو دوست می دارد
به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود
به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی
به جان ابروی او گر زد ز غمزه سوی دل تیری
همی نالم ز ابرویش که تیر اندر کمانستی
چو جفت ابرویش طاق است بر بالای چشمانش
برم سجده بر ابرویش که چشمش سرگرانستی
به هر چیزی که رو آرم برابر هست روی او
همه اشیا شده روشن چو او جمله عیانستی
ندانم چون دهد اشیا نشان از نقش روی او
که رویش را ز پیدایی نشانش بی نشانستی
خط رویش بود دایم نماز و سجده خود را
چو قامت زان قد و قامت قیامت آن زمانستی
چو او در صورت جویا همی جوید ز خود خود را
همان چیزی که جوینده همی جوید همانستی
همه یک ذات سی و دو یکی عاشق یکی دلبر
چو باشد سی و دو یک شی ء چه جای این و آنستی
شد اینجا سی و دو دلبر شد آنجا سی و دو عاشق
چو هر دو سی و دو هستند همان یک غیب دانستی
از آن است سی و دو عاشق به روی سی و دو دایم
که سی و دو ز سی و دو دل و هم دلستانستی
بود آن سی و دو آدم که هست از بیست و هشت پیدا
که هست آن احمد مرسل که سلطان دو کانستی
چو شد این بیست و هشت منشق از او شد سی و دو ظاهر
ز احمد شد عیان آدم، چو اصل جسم و جانستی
بیا بشنو دگر مطلع ز وصف احمد امی
که این مطلع از آن بهتر که وصفش بی کرانستی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - تجدید مطلع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.