۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

قاصدا، نامه یی از کوی فلانی بمن آر
یعنی از یار من آن نامه که دانی بمن آر

نامه ی من ببر، اما برقیبان منمای؛
گر توانی بدهش، ور نتوانی بمن آر!

اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار
بدهش نامه، جوابی که ستانی بمن آر

ور شناسد نهانی، بدهش نامه و باز
خبری پرس نهانی و نهانی بمن آر

پیش مردم ننویسد اگر از شرم جواب
بگذر از نامه و پیغام زبانی بمن آر

در میان من واو هست نشانها بسیار
بدگمان تا نشوم از تو، نشانی بمن آر

همچو آذر بودم کام ز پیری بس تلخ
رطبی تازه از آن نخل جوانی بمن آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.