هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق به گل (نمادی از معشوق یا خدا) سخن میگوید. بلبل (نماد عاشق) در حالتی از مستی و شوریدگی، اسرار عشق را فاش میکند و از رازهایی که در هر آواز و نالهاش نهفته است، سخن میگوید. شاعر تأکید میکند که عشق به گل او را از خود بیخود کرده و وجودش را محو کرده است. در پایان، هدهد به بلبل توصیه میکند که از عشق به گل دست بردارد، زیرا زیبایی گل زوالپذیر است و عشق به آن تنها رنج و ناله به همراه دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
حکایت بلبل
بلبل شیدا درآمد مست مست
وز کمال عشق نه نیست و نه هست
معنیی در هر هزار آواز داشت
زیر هر معنی جهانی راز داشت
شد در اسرار معانی نعره زن
کرد مرغان را زفان بند از سخن
گفت برمن ختم شد اسرار عشق
جملهٔ شب میکنم تکرار عشق
نیست چون داود یک افتاده کار
تا زبور عشق خوانم زار زار
زاری اندر نی ز گفتار منست
زیر چنگ از نالهٔ زار من است
گلستانها پر خروش از من بود
در دل عشاق جوش از من بود
بازگویم هر زمان رازی دگر
در دهم هر ساعت آوازی دگر
عشق چون بر جان من زور آورد
همچو دریا جان من شور آورد
هرک شور من بدید از دست شد
گرچه بس هشیار آمد مست شد
چون نبینم محرمی سالی دراز
تن زنم، با کس نگویم هیچ راز
چون کند معشوق من در نوبهار
مشک بوی خویش بر گیتی نثار
من بپردازم خوشی با او دلم
حل کنم بر طلعت او مشکلم
باز معشوقم چو ناپیدا شود
بلبل شوریده کم گویا شود
زانک رازم درنیابد هر یکی
راز بلبل گل بداند بیشکی
من چنان در عشق گل مستغرقم
کز وجود خویش محو مطلقم
در سرم از عشق گل سودا بس است
زانک مطلوبم گل رعنا بس است
طاقت سیمرغ نارد بلبلی
بلبلی را بس بود عشق گلی
چون بود صد برگ دلدار مرا
کی بود بیبرگیی کار مرا
گل که حالی بشکفد چون دلکشی
از همه در روی من خندد خوشی
چون ز زیر پرده گل حاضر شود
خنده بر روی منش ظاهر شود
کی تواند بود بلبل یک شبی
خالی از عشق چنان خندان لبی
هدهدش گفت ای به صورت مانده باز
بیش از این در عشق رعنایی مناز
عشق روی گل بسی خارت نهاد
کارگر شد بر تو و کارت نهاد
گل اگر چه هست بس صاحب جمال
حسن او در هفتهای گیرد زوال
عشق چیزی کان زوال آرد پدید
کاملان را آن ملال آرد پدید
خندهٔ گل گرچه در کارت کشد
روز و شب در نالهٔ زارت کشد
درگذر از گل که گل هر نوبهار
برتو میخندد نه در تو، شرم دار
وز کمال عشق نه نیست و نه هست
معنیی در هر هزار آواز داشت
زیر هر معنی جهانی راز داشت
شد در اسرار معانی نعره زن
کرد مرغان را زفان بند از سخن
گفت برمن ختم شد اسرار عشق
جملهٔ شب میکنم تکرار عشق
نیست چون داود یک افتاده کار
تا زبور عشق خوانم زار زار
زاری اندر نی ز گفتار منست
زیر چنگ از نالهٔ زار من است
گلستانها پر خروش از من بود
در دل عشاق جوش از من بود
بازگویم هر زمان رازی دگر
در دهم هر ساعت آوازی دگر
عشق چون بر جان من زور آورد
همچو دریا جان من شور آورد
هرک شور من بدید از دست شد
گرچه بس هشیار آمد مست شد
چون نبینم محرمی سالی دراز
تن زنم، با کس نگویم هیچ راز
چون کند معشوق من در نوبهار
مشک بوی خویش بر گیتی نثار
من بپردازم خوشی با او دلم
حل کنم بر طلعت او مشکلم
باز معشوقم چو ناپیدا شود
بلبل شوریده کم گویا شود
زانک رازم درنیابد هر یکی
راز بلبل گل بداند بیشکی
من چنان در عشق گل مستغرقم
کز وجود خویش محو مطلقم
در سرم از عشق گل سودا بس است
زانک مطلوبم گل رعنا بس است
طاقت سیمرغ نارد بلبلی
بلبلی را بس بود عشق گلی
چون بود صد برگ دلدار مرا
کی بود بیبرگیی کار مرا
گل که حالی بشکفد چون دلکشی
از همه در روی من خندد خوشی
چون ز زیر پرده گل حاضر شود
خنده بر روی منش ظاهر شود
کی تواند بود بلبل یک شبی
خالی از عشق چنان خندان لبی
هدهدش گفت ای به صورت مانده باز
بیش از این در عشق رعنایی مناز
عشق روی گل بسی خارت نهاد
کارگر شد بر تو و کارت نهاد
گل اگر چه هست بس صاحب جمال
حسن او در هفتهای گیرد زوال
عشق چیزی کان زوال آرد پدید
کاملان را آن ملال آرد پدید
خندهٔ گل گرچه در کارت کشد
روز و شب در نالهٔ زارت کشد
درگذر از گل که گل هر نوبهار
برتو میخندد نه در تو، شرم دار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.