۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

گر روی تو بینم و بمیرم
سهل است، باین گنه مگیرم

جز نام تو نیست بر زبانم
جز یاد تو نیست در ضمیرم

من فاخته ام، تو سرو یعنی
تو آزادی و من اسیرم

افتم اگر از پیت عجب نیست
تو محتشمی و من فقیرم

گر بردارند سر بتیغم
گر بشکافند دل بتیرم

سر از قدم تو بر ندارم
دل از مهر تو بر نگیرم

هست از غمت ای جوان فراغت
از سرزنش جوان و پیرم

صبح عید است، یا ز جانان
آورده بشارتی بشیرم؟!

یا باد صبا ز خاک آن کوی
افشانده به پیرهن عبیرم؟!

گر در همه کار بیدلم، لیک
در دادن دل، بسی دلیرم

گر پند دهی بمنعم از عشق
آذر، بخلاف ناگزیرم!

کاین پند ز کس نمی پسندم
وین منع ز کس نمی پذیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.