هوش مصنوعی: در این متن، شخصی به نام پاک رایی در خواب سلطان محمود را می‌بیند و از او درباره حالش در دنیای دیگر می‌پرسد. سلطان محمود از سلطنت دنیوی خود ابراز پشیمانی می‌کند و بیان می‌دارد که سلطنت حقیقی تنها از آن خداوند است و او خود را شایسته این عنوان نمی‌داند. او آرزو می‌کند که ای کاش به جای سلطنت، گدایی می‌کرد و از جاه و مقام دنیوی دور می‌ماند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

احوال سلطان محمود در آن جهان

پاک رایی بود بر راه صواب
یک شبی محمود را دید او به خواب

گفت ای سلطان نیکو روزگار
حال تو چون است در دارالقرار

گفت تن زن خون جان من مریز
دم مزن چه جای سلطان است خیز

بود سلطانیم پندار و غلط
سلطنت کی زیبد از مشتی سقط

حق که سلطان جهاندار آمدست
سلطنت او را سزاوار آمدست

چون بدیدم عجز و حیرانی خویش
ننگ می‌دارم ز سلطانی خویش

گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان
اوست سلطانم تو سلطانم مخوان

سلطنت او راست و من برسودمی
گر به دنیا در گدایی بودمی

کاشکی صد چاه بودی جاه نی
خاشه روبی بودمی و شاه نی

نیست این دم هیچ بیرون شو مرا
باز می‌خواهند یک یک جو مرا

خشک بادا بال و پر آن همای
کو مرا در سایهٔ خود داد جای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:داستان همای
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.