هوش مصنوعی: متن داستانی است درباره یک صوفی که در خواب شاه عقاب را می‌بیند که در بهشت عدن خندان و خرم در حال گذر است. صوفی از او می‌پرسد که چگونه به این مقام رسیده است و شاه پاسخ می‌دهد که این مقام را به دلیل نگاه عاشقانه‌ای که از یک پیر راه دریافت کرده، به دست آورده است. متن بر اهمیت داشتن راهنما (پیر) در مسیر زندگی و معنویت تأکید می‌کند و بیان می‌کند که بدون راهنما، رسیدن به مقصود دشوار است.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از زبان و مفاهیم تمثیلی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر دیده می‌شود.

حکایت خونیی که به بهشت رفت

خونیی را کشت شاهی در عقاب
دید آن صوفی مگر او را به خواب

در بهشت عدن خندان می‌گذشت
گاه خرم گه خرامان می‌گذشت

صوفیش گفتا تو خونی بوده‌ای
دایما در سرنگونی بوده‌ای

از کجا این منزلت آمد پدید
زانچ تو کردی بدین نتوان رسید

گفت چون خونم روان شد به رزمی
می‌گذشت آنجا حبیب اعجمی

در نهان در زیرچشم آن پیر راه
کرد درمن طرفة العینی نگاه

این همه تشریف و صد چندین دگر
یافتم از عزت آن یک نظر

هرک چشم دولتی بر وی فتاد
جانش در یک دم به صد سر پی فتاد

تانیفتد بر تو مردی را نظر
از وجود خویش کی یابی خبر

گر تو بنشینی به تنهایی بسی
ره بنتوانی بریدن بی‌کسی

پیر باید، راه را تنها مرو
از سر عمیا درین دریا مرو

پیر ما لابد راه آمد ترا
در همه کاری پناه آمد ترا

چون تو هرگز راه نشناسی ز چاه
بی عصا کش کی توانی برد راه

نه ترا چشمست و نه ره کوته است
پیر در راهت قلاوز ره است

هرک شد درظل صاحب دولتی
نبودش در راه هرگز خجلتی

هرک او در دولتی پیوسته شد
خار در دستش همه گل دسته شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
گوهر بعدی:حکایت سلطان محمود و خارکن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.