هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر از دلبستگی به معشوق و درد فراق مینالد و عشق را گناه خود میداند. همچنین، به ناپاکی و سیاهی خود اعتراف کرده و وصال گاهبهگاه را کمتر از عشقی پایدار میداند. در پایان، خود را بندهٔ شاه (معشوق) معرفی میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، درد فراق و مفاهیم عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند «گناه» و «ناپاکی» نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.
شمارهٔ ۱۹۹
بر چشمه ی نوش لبش افتاد چو راهم
زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم
شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو
تا خلق بدانند که عشق است گناهم
عشق آمد و زدار دل و چشم آتش و آبی
بر دامن ناپاکم و بر روی سیاهم
دوست فراقی که تغیر نپذیرد
خوشتر زوصالی که بود گاه بگاهم
سودای خریداری من تا نهد از سر
با خواجه بگویید که من بنده ی شاهم
زلف و زنخش بست و در افکند بچاهم
شمشیر کشیدست بقتل من از ابرو
تا خلق بدانند که عشق است گناهم
عشق آمد و زدار دل و چشم آتش و آبی
بر دامن ناپاکم و بر روی سیاهم
دوست فراقی که تغیر نپذیرد
خوشتر زوصالی که بود گاه بگاهم
سودای خریداری من تا نهد از سر
با خواجه بگویید که من بنده ی شاهم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.