هوش مصنوعی: این متن شامل گفت‌وگوهایی فلسفی و عرفانی است که در آن شخصیت‌ها درباره‌ی مرگ، زندگی، غم و رهایی از دلبستگی‌های دنیوی صحبت می‌کنند. سقراط در لحظات پایانی عمرش به شاگردش می‌گوید که پس از مرگ، جایی برای دفنش انتخاب کند، زیرا او در طول زندگی نیز خود را نشناخته است. شخص دیگری از غم‌های زندگی و ناکامی‌هایش می‌گوید و از این که همیشه در حیرت و عجز بوده است. در نهایت، به او توصیه می‌شود که از دلبستگی‌های دنیوی بگذرد، زیرا جهان و عمر به سرعت می‌گذرند و چیزهای پایدار نیستند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ، غم و رهایی از دلبستگی‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ

گفت چون سقراط در نزع اوفتاد
بود شاگردیش، گفت ای اوستاد

چون کفن سازیم، تن پاکت کنیم
در کدامین جای در خاکت کنیم

گفت اگر تو بازیابیم ای غلام
دفن کن هر جا که خواهی والسلام

من چو خود را زنده در عمری دراز
پی نبردم، مرده کی یا بی تو باز

من چنان رفتم که در وقت گذر
یک سری مویم نبود از خود خبر

دیگری گفتش که‌ای نیک اعتقاد
برنیامد یک دم از من بر مراد

جملهٔ عمرم که در غم بوده‌ام
مستمند کوی عالم بوده‌ام

بر دل پر خون من چندان غمست
کز غمم هر ذره‌ای در ماتم است

دایما حیران و عاجز بوده‌ام
کافرم، گر شاد هرگز بوده‌ام

مانده‌ام زین جمله غم در خویش من
بر سری چون راه گیرم پیش من

گر نبودی نقد چندینی غمم
زین سفر بودی دلی بس خرمم

لیک چون دل هست پر خون، چون کنم
با تو گفتم جمله، اکنون چون کنم

گفت ای مغرور شیدا آمده
پای تا سر غرق سودا آمده

نامرادی و مراد این جهان
تابجنبی بگذرد در یک زمان

هرچ آن در یک نفس می‌بگذرد
عمر هم بی آن نفس می‌بگذرد

چون جهان می‌بگذرد، بگذر تو نیز
ترک او گیر و بدو منگر تو نیز

زانک هر چیزی که آن پاینده نیست
هرک دلبندد درو دل زنده نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتگوی عیسی با خم آب
گوهر بعدی:راه‌بینی که از دست کسی شربت نمی‌خورد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.