هوش مصنوعی:
این متن یک شعر غنایی و توصیفی است که به زیباییهای طبیعت، قصرها، باغها و عناصر طبیعی مانند گلها، دریاچهها و آسمان میپردازد. همچنین، به ستایش از یک شاه یا شخصیت برجسته (احتمالاً شاه قاجار) اشاره دارد و از جود و کرم او سخن میگوید. در بخشهایی نیز به عشق، میگساری و شادیهای زندگی اشاره شده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم پیچیدهی شعری، استعارههای ادبی و اشارات به میگساری و عشق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
شمارهٔ ۱۶
یارب این قصریست از جنت بگلزار آمده
یا نه گلزار است خود جنت پدیدار آمده
نیلگون دریاچه اش بین گر ندیدی تاکنون
آسمانی گاه ثابت گاه سیار آمده
نیست این عکس فلک پیدا در آبش کاسمان
دیده تا بر رفعت قصرش نگونسار آمده
وینکه بینی بر فرازش نیست چرخ و اختران
عکس گلزار است و گل کانجا نمودار آمده
قصر در گلزار و اندر قصر گلزار دگر
آشکارا هر طرف از نقش دیوار آمده
گلبنش را آفتی و سبزه اش را منتی
نه ز باد آذری نه ز ابر آزار آمده
شاهدان بی پرده سر بر کرده از هر پرده ای
بیدلان در پرده با دلبر بگفتار آمده
در کنار میگساری شاهدی در هر کنار
عاشقی از هر طرف لب بر لب یار آمده
میگسارانش شده آسوده از رنج خمار
عاشقانش فارغ از بیداد اغیار آمده
شهریارا، کامکارا، ای که ز ابر جود تو
دهر خرم همچو باغ از باد آزار آمده
خیر و عزم باغ کن کاندر فراق موکبت
گلستان آشفته تر از زلف دلدار آمده
بس که اندر شاهراه انتظار شهریار
مانده نرگس همچو چشم یار بیمار آمده
گل زند تا بوسه بر دست همایونت ز شوق
سر زپا نشناخته پا بر سر خار آمده
ابر از بهر نثار مقدمت گوهر بجیب
در رهت باد آستین پر مشک تاتار آمده
کی بود یا رب نشینی بر فراز قصر و من
توتی طبعم بدین معنی شکر بار آمده
آفتابست اینکه بر گردون پدیدار آمده
یا شهنشاه جهان بر قصر قاجار آمده
آفتابی لیک جاهت آسمانی کاندر آن
آسمان چون نقطه اندر خط پرگار آمده
آسمانی لیک رایت آفتابی کافتاب
همچو از وی ماه ازو در کسب انوار آمده
شاد بنشین کاین زمان پیک بشارت در رسید
کز خراسان مژده ی فتح سپهدار آمده
هر کجا شهری و هر جا شهریاری بی گمان
یا بغارت رفته از وی یا بزنهار آمده
چون بدخشان لعل خیز آمد نیشابور اند آن
خنجر فیروزه گونش بسکه خونبار آمده
خواستم دست تو را تا بحر گویم عقل گفت
حاش لله این گهر دار آن گهر بار آمده
یا نه گلزار است خود جنت پدیدار آمده
نیلگون دریاچه اش بین گر ندیدی تاکنون
آسمانی گاه ثابت گاه سیار آمده
نیست این عکس فلک پیدا در آبش کاسمان
دیده تا بر رفعت قصرش نگونسار آمده
وینکه بینی بر فرازش نیست چرخ و اختران
عکس گلزار است و گل کانجا نمودار آمده
قصر در گلزار و اندر قصر گلزار دگر
آشکارا هر طرف از نقش دیوار آمده
گلبنش را آفتی و سبزه اش را منتی
نه ز باد آذری نه ز ابر آزار آمده
شاهدان بی پرده سر بر کرده از هر پرده ای
بیدلان در پرده با دلبر بگفتار آمده
در کنار میگساری شاهدی در هر کنار
عاشقی از هر طرف لب بر لب یار آمده
میگسارانش شده آسوده از رنج خمار
عاشقانش فارغ از بیداد اغیار آمده
شهریارا، کامکارا، ای که ز ابر جود تو
دهر خرم همچو باغ از باد آزار آمده
خیر و عزم باغ کن کاندر فراق موکبت
گلستان آشفته تر از زلف دلدار آمده
بس که اندر شاهراه انتظار شهریار
مانده نرگس همچو چشم یار بیمار آمده
گل زند تا بوسه بر دست همایونت ز شوق
سر زپا نشناخته پا بر سر خار آمده
ابر از بهر نثار مقدمت گوهر بجیب
در رهت باد آستین پر مشک تاتار آمده
کی بود یا رب نشینی بر فراز قصر و من
توتی طبعم بدین معنی شکر بار آمده
آفتابست اینکه بر گردون پدیدار آمده
یا شهنشاه جهان بر قصر قاجار آمده
آفتابی لیک جاهت آسمانی کاندر آن
آسمان چون نقطه اندر خط پرگار آمده
آسمانی لیک رایت آفتابی کافتاب
همچو از وی ماه ازو در کسب انوار آمده
شاد بنشین کاین زمان پیک بشارت در رسید
کز خراسان مژده ی فتح سپهدار آمده
هر کجا شهری و هر جا شهریاری بی گمان
یا بغارت رفته از وی یا بزنهار آمده
چون بدخشان لعل خیز آمد نیشابور اند آن
خنجر فیروزه گونش بسکه خونبار آمده
خواستم دست تو را تا بحر گویم عقل گفت
حاش لله این گهر دار آن گهر بار آمده
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.