هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلگونه، توصیفی شاعرانه از معشوق است که با تصاویر زیبا و استعارههای غنی، زیباییهای چهره، موها و رفتار معشوق را ستایش میکند. شاعر از عشق و فراق شکایت دارد و خود را اسیر محبت معشوق میداند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱
مه را چه مناسبت به رویت
گل را چه مثل به رنگ و بویت؟!
آتش نشود حریف خویت
فردوس نمونه ای ز کویت
بیند به چمن قد نکویت
صلصل برود ز باغ سویت!
یارب چه بلا تو نازنینی
مهر فلک و مه زمینی
سر تا به قدم تو انگبینی
انگشتر حسن را نگینی
آئینه فتد اگر به رویت
حیران شود از رخ نکویت!
رخسار تو طعنه کرده با گل
چاه ذقنت به چاه بابل
زلف سیهت به جعد سنبل
طرز نگهت به نشئه مل!
گل جامه درد ز شوق رویت
عنبر شکند ز قدر مویت!
زهر غم عشق تو چشیدم
راحت سر مو ز تو ندیدم
بار المت بسی کشیدم
تا آنکه به عاشقی رسیدم
ای آنکه منم در آرزویت
روزان و شبان به جستجویت!
غیر از غم تو به سر ندارم
در عشق تو زار و بی قرارم
وصف تو بود همین شعارم
در گلشن مدح تو هزارم!
هر چند نه محرمم به کویت
شادم به حدیث گفتگویت!
ای روی مه تو آفتابم
پیچ و خم زلف تو طنابم
هر قطره شبنمت گلابم
در آتش عشق تو کبابم!
فریاد ز دست خلق و خویت
یک جرعه ندیدم از سبویت
نخلیست قدت ز باغ خوبی
کش طعنه زند به سرو و طوبی
یوسف به درت به خاکروبی
جویان تو شرقی و جنوبی!
در هر چمنیست آبرویت
در هر وطنیست گفتگویت!
یکبار نپرسی حال طغرل
مهجور تو از وصال طغرل
دائم توئی در خیال طغرل
دانی تو اگر کمال طغرل
از لطف و کرم بری به سویت
همدم کنی با سگان کویت!
گل را چه مثل به رنگ و بویت؟!
آتش نشود حریف خویت
فردوس نمونه ای ز کویت
بیند به چمن قد نکویت
صلصل برود ز باغ سویت!
یارب چه بلا تو نازنینی
مهر فلک و مه زمینی
سر تا به قدم تو انگبینی
انگشتر حسن را نگینی
آئینه فتد اگر به رویت
حیران شود از رخ نکویت!
رخسار تو طعنه کرده با گل
چاه ذقنت به چاه بابل
زلف سیهت به جعد سنبل
طرز نگهت به نشئه مل!
گل جامه درد ز شوق رویت
عنبر شکند ز قدر مویت!
زهر غم عشق تو چشیدم
راحت سر مو ز تو ندیدم
بار المت بسی کشیدم
تا آنکه به عاشقی رسیدم
ای آنکه منم در آرزویت
روزان و شبان به جستجویت!
غیر از غم تو به سر ندارم
در عشق تو زار و بی قرارم
وصف تو بود همین شعارم
در گلشن مدح تو هزارم!
هر چند نه محرمم به کویت
شادم به حدیث گفتگویت!
ای روی مه تو آفتابم
پیچ و خم زلف تو طنابم
هر قطره شبنمت گلابم
در آتش عشق تو کبابم!
فریاد ز دست خلق و خویت
یک جرعه ندیدم از سبویت
نخلیست قدت ز باغ خوبی
کش طعنه زند به سرو و طوبی
یوسف به درت به خاکروبی
جویان تو شرقی و جنوبی!
در هر چمنیست آبرویت
در هر وطنیست گفتگویت!
یکبار نپرسی حال طغرل
مهجور تو از وصال طغرل
دائم توئی در خیال طغرل
دانی تو اگر کمال طغرل
از لطف و کرم بری به سویت
همدم کنی با سگان کویت!
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: مسمط مسدس
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲ - مسدس ترجیع بند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.