۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

خسروا داشت سخایی تو مرا پار چنانک
کآن نیارست زدن لاف ز هستی من

آسمان با همه تعظیم و بلندی کوراست
می زد از روی تواضع دم پستی با من

تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم
می زند از سر کین تیغ دودستی با من

یادمی آر از آن شب که رهی را گفتی
عمر باقی بنشین خوش چو نشستی با من

وین شب آن بود که در سر هوس نردت بود
نرد من بردم و عمدا تو شکستی با من

الف مصر سحرگاه رسید از کرمت
هم بدان وعده و میعاد که بستی با من

غایت مکرمت این بود و حقیقت که نکرد
کرم رایج تو عشوه پرستی با من

یارب امسال چه تدبیر کنم گر چون پار
شه نبازد ندبی نرد به مستی با من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.