۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱

بر تو آن دیده و دل کو که به قانون گریم
خوشتر آن است که از قاعده بیرون گریم

گاه چون رعد به آبادی و ویران نالم
گاه چون بر به کهسار و به هامون گریم

درد اندوه تعب قتل عطش سوز گداز
بر تو ای کشته انواع ستم چون گریم

بر لب خشک تو از دیده تر دارد جای
جاودان در عوض اشک اگر خون گریم

در هلاک تو ندانم ز گران خسبی خاک
یا همی خود ز سبک خیزی گردون گریم

ننگرم سرو بنی جز که ز مژگان به کنار
جوی ها کرده بر آن قامت موزون گریم

بینم ار گونه گل چاک زنم غنچه مثال
جامه جان و بر آن عارض گلگون گریم

چکنم گر نه بر آن کشته ممنوع فرات
دجله از دیده فرو ریزم و جیحون گریم

خسته او کشته و من زنده رها کن که به درد
راست بر کژی این طالع وارون گریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.