۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

کند خاک ار به خون شنگرف گونم چرخ زنگاری
زنم نی مرد اگر خواهم ازین ...گان یاری

مرا بر خاک تن برخاره سر وز خون خورش خوشتر
که بردن در ی عزت از این ...گان خواری

درین نرمادگان مردی و زین ...گان مردم
شگفت آرم ز معجر باز غر ساران کله داری

هر آنگش ساده تر دانی چنان ...گی داند
که مفتی راه شیادی وصوفی رسم طراری

ازین ...مردم جز سگی ناید اگر آید
زگرگان پوستین دوزی و از بوزینه نجاری

اگر روید زمین مردی وبارد مردمی گردون
نخواهی دید ازین ... مردم غیر غر ساری

همی ... و ... تر بینی اگر صد ره
مر این ... رستا تا به رستاخیز بسپاری

همی ...گی کالا همی... سواگر
فراخای جهان ... بازار است پنداری

من وز آسیب این... گان دربار آن سلطان
که بر وی سلطنت ختم است و بر سردار سرداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.