۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵ - به احمد صفائی نگاشته

روز گذشته هم از اصغای الفاظ کتاب کریم گوش را پیرایه و از استیفای معانی آن کریم کتاب ها هوش را سرمایه نرست، تو فارغی و به افسوس می رود ایام. امشب بنوره و بنیادی به دستیاری خوی غذا باره و نفس شکم خواره چیده شده که دیداری ناقص توان کرد وگفتار پریشان توان راند. ولی مرا شامگاهان با این نهاد سست پی و آخشیج گسسته رگ نیروی طی مسافت و حواس فهم معانی نیست اگر دلجویی خاکساران را گناه نمی دانی، عصر گاهان که گوهر هوا سردی گرفت با کتاب و ملاباشی بیا و هر چه خواهی بخوان و هر هنگام خواهی برو. شام مرا در یکی از آن بشقاب های مسی تنگ ظرف تنک مایه بکش و بفرست زیاده بر آن لازم نیست، مرا کافی است. دیگری نمی خواهد حرره یغما.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶ - به اسمعیل هنر نوشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.