۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

این نگارش خود بنا میزد که پر دخت ارنرست
دست صاحب بازوی صابی ترا در آستین
تهی از خوش سرائی دل جویان، و دل ربایی خوش گویان، این نامه را که تیمارها شست و روان ها جست، ازهمه نگارش های نخست درست تر نگاشته ای، و در پاره پرندی تنک مایه تاتارها به خرمن ها و خروارها نافه چینی و مشک چوچو انباشته ای. برآنم که اگر سالی هر شبانروز یکی نامه بنیاد افکنی، و روان از هر اندیشه جز پندار درست نگاری آزاد فرمایی.نگارشگری راستین خواهی شد و کلک شیوا سرودت بر دامانه نامه و گریبان مردمک گوهرهای خسروانی آستین خواهد افشاند.
نفرین بر این خاک که چه شایستگی های بزرگ مایه، و بایستگی های خورشید سایه، را خاک آسا پی سنگ و آب اندازد، و چون کرمک شب افروز برهنه از پیرایه فروغ و تاب گذارد، اگر چه هنر هنرمندکش و درویشی تراش است و خروش انگیز و روان خراش، ولی در یاسا و آئین خاکسار با گوهر دانش و دید آستانه نشینی و جگر خوردن هزار بار بهتر از دستوانه گزینی و شکر مزیدن، یاری روزگار اندوخت و آموخت، به اسیری شد و گرفتاری های زن و فرزند و خویش و پیوند ودیگر دردها و کرده ها بندنای و کمند پای دانشوری گشت. پاره ای پسرها را اگر پرستاری نمایند و راز آموزگاری سرایند دست در پایگاهی یارند انداخت و رخت بر دستگاهی توانند گسترد، که در انجمن ها زبان سود دهن ها نباشند و از پوزخند یاران ... بازیچه زنخ زدن ها نیایند.
زنهار زادگان را به خود بازممان و هیچ یک را در خورد پایه و مایه از فرو فزایش دانایی و بینایی بی سامان و ساز مخواه. رازی از باغ و دشت و راغ و کشت جندق رانده اند و این خزان زده شاخ بی برگ و بار را از شبستان تاریکی و تنهایی به گل گشت آن خرم گلستان خوانده. از سمنان بدین کام و هوس باره در زین و ستام کشیدم و از آن فرخنده بام بر یاد این فرخ تماشا در چنبر این دل شکن دام خزیدم مگر کاوش...
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.