هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه به توصیف زیباییهای معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. شاعر از نگاه و رفتار دلنشین معشوق سخن میگوید و بیان میکند که حتی یک لحظه وصال او ارزش هزاران جان را دارد. همچنین، او از ناتوانی خود در بیان کامل احساساتش شکایت دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'به خوردن خون خوی' ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی برای درک صحیح داشته باشند.
شمارهٔ ۳۱۵
نگاه دلکش و رفتار دلستان که تو داری
دلی زهر که شود گم برد گمان که تو داری
برابر است به جان خاک آستان که تو داری
توان کشید به جان ناز پاسبان که تو داری
برآید از دهنت کام من بیک سخن اما
سخن چگونه برآید از آن دهان که تو داری
ندارد از دل گم گشته ام کسی خبر و من
ز خنده های نهان دارم این گمان که تو داری
مکن به خوردن خون خوی ای پسر که ز خردی
هنوز بوی لبن دارد این دهان که تو داری
بهای یکدم وصلش هزار جان بود ای دل
ترا ازو چه تمتع به نیم جان که تو داری
ز خامه ی دو زبان وام کن رفیق زبانی
که شرح شوق نمی داند این زبان که تو داری
دلی زهر که شود گم برد گمان که تو داری
برابر است به جان خاک آستان که تو داری
توان کشید به جان ناز پاسبان که تو داری
برآید از دهنت کام من بیک سخن اما
سخن چگونه برآید از آن دهان که تو داری
ندارد از دل گم گشته ام کسی خبر و من
ز خنده های نهان دارم این گمان که تو داری
مکن به خوردن خون خوی ای پسر که ز خردی
هنوز بوی لبن دارد این دهان که تو داری
بهای یکدم وصلش هزار جان بود ای دل
ترا ازو چه تمتع به نیم جان که تو داری
ز خامه ی دو زبان وام کن رفیق زبانی
که شرح شوق نمی داند این زبان که تو داری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.