۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷

شکسته زلف یکی ترک مست یار منست
که آرمیده چو جان سخت در کنار من است

بهر چه امر کند من باختیار ویم
بهر چه حکم کنم او باختیار من است

شبی که دیرتر آیم بخانه از بازار
نشسته بر در مشکو بانتظار من است

بگرد مشکوی من غم گذر نیارد کرد
که دل فریبی از اینگونه غمگسار من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.