هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولوی بیانگر وحدت وجود و حضور حق در همه چیز است. شاعر با سفرهای نمادین به اماکن مقدس و مشاهده جهان، به این نتیجه می‌رسد که ذات الهی در تمام ذرات عالم حاضر است و همه چیز بازتابی از اسماء و صفات خداوند است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و بلوغ فکری دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است. همچنین استفاده از اصطلاحات تخصصی عرفانی ممکن است برای کودکان نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۳۸

رفتم بدر پیر خرابات تو بودی
رفتم بدر شیخ مناجات تو بودی

در کعبه و در دیر بهر مامن و مسکن
چون حلقه زدم، قبله حاجات تو بودی

عالم همه دیدم که بجز اسم و صفت نیست
نیکو نگرستم همه را ذات تو بودی

گیتی همه را در عدم صرف بدیدم
نفی همه را صورت اثبات تو بودی

ذرات جهان راز عدمها بسوی خویش
آوردی و اندر همه ذرات تو بودی

مافات مضی عمر من از دست بدر رفت
حمدالک چون حاصل مافات تو بودی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.