۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

بنور پاک تو چشم دلم چو بینا شد
ز آفتاب رخت هر دو کون پیدا شد

بهر چه کرد نظر دوست غیر خویش ندید
بحسن خویش از این روی یار شیدا شد

در آن مقام که معلوم علم و عالم اوست
صفات ذات شده ذات عین اسما شد

بیک نظر که خدا کرد از سر قدرت
زمین و انجم وخورشید ومه هویدا شد

بدانکه علت غائی است آدم خاکی
از آن به معرفت کردگار دانا شد

بغیر هستی حق هیچ روی ننماید
تو را که دیده دل روشن و مصفا شد

دل شکسته کوهی بیاد آن دلدار
زهر دو کون چو خورشید پاک و یکتا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.