۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

صفا در خانه دل را که یار صاف میآید
منزه از بد ونیک همه اوصاف می آید

دلا در بوته عشقش چو زر بگداز و صافی شو
و گرنه قلب می مانی و آن صراف میآید

بلطف خویش خاکی را کند خورشید آنمه رو
از و در دنیی و عقبی همه الطاف میآید

ز چشم او بیاموزند خود علم نظر بازی
که از هر غمزه ی شوخش دو صد کشاف میآید

بهر جانب که رو آری نه بینی روی نیکو را
گهی از شرق و گه از غرب و از اطراف میآید

چو عنقا شد نهان کوهی ز مردم بر سر کوهی
ولی آوازه سیمرغ هم از قاف می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.