۵۹۳ بار خوانده شده

غزل ۳

راندی ز نظر، چشم بلا دیده ی ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیده ی ما را

سنگی نفتد این طرف از گوشه ی آن بام
این بخت نباشد سر شوریده ی ما را

مردیم به آن چشمه ی حیوان که رساند
شرح عطش سینه ی تفسیده ی ما را

فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند
این عرصه ی شطرنج فرو چیده ی ما را

هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور
چشم دل از تیغ نترسیده ی ما را

ما شعله ی شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیده ی ما را

ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند
خرسند کن از خود دل رنجیده ی ما را

با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی
پاشید نمک، جان خراشیده ی ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲
گوهر بعدی:غزل ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.