هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و تغزلی، با زبانی لطیف و تصاویر شاعرانه، به توصیف معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات زیبا، مانند مقایسه معشوق با سیب، آفتاب، و گلها، زیبایی و جذابیت او را ستایش میکند و از دلباختگی و عشق خود سخن میگوید. همچنین، شاعر از درد فراق و شرمساری ناشی از عشق نیز یاد میکند و در پایان، از معشوق میخواهد که غزلش را به او برساند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۶
سیبا به نزاکت تو نازم
گویی نسب از نگار داری
آمیخته ای به آب و آتش
وین معجز از آن نگار داری
دل می بری از لطافت، آری
مذهب ز صفات یار داری
نیمی ز تو سرخ و نیمه ای زرد
حیران توام چه کار داری؟
یا داده ای دل به یار از آن رو
چون من دل داغدار داری
یا بهر نثار دلستانت
از جان، رخ شرمسار داری
امروز که می روی به سویش
جان در قدمش نثار داری
زنهار به یادم آور ای سیب
در بارگهی که یار داری
در چهره ی آفتاب لغزی
یعنی به رخش گذار داری
بر تنگ لبش نهی سر و پای
یعنی به لبش گذار داری
و آن گاه به آه و ناله ی زار
چندان که تو اقتدار داری
بوسی دو سه زن به خاک پایش
هر جا که تو اختیار داری
عرضم بگذار کای دلارام
ای کز دو رخان بهار داری
از کز دو رخان عالم آرا
مهر و مهی در حصار داری
پا بسته به حسن، مشتری را
در سنبل تابدار داری
و زآهوی نرگسان به شوخی
شیران جهان شکار داری
در کوی تو اوفتاده یعنی
یک عاشق خاکساری داری
تا کی چو کمند مشکبارش
سرگشته و بی قرار داری
دانی که خدای برندارد
جور و ستمی که کار داری
تا کی دل خسته ی «وفایی»
چون نرگس خویش زار داری
و آن گاه به وی ده این غزل را
گر طاقت زینهار داری
گویی نسب از نگار داری
آمیخته ای به آب و آتش
وین معجز از آن نگار داری
دل می بری از لطافت، آری
مذهب ز صفات یار داری
نیمی ز تو سرخ و نیمه ای زرد
حیران توام چه کار داری؟
یا داده ای دل به یار از آن رو
چون من دل داغدار داری
یا بهر نثار دلستانت
از جان، رخ شرمسار داری
امروز که می روی به سویش
جان در قدمش نثار داری
زنهار به یادم آور ای سیب
در بارگهی که یار داری
در چهره ی آفتاب لغزی
یعنی به رخش گذار داری
بر تنگ لبش نهی سر و پای
یعنی به لبش گذار داری
و آن گاه به آه و ناله ی زار
چندان که تو اقتدار داری
بوسی دو سه زن به خاک پایش
هر جا که تو اختیار داری
عرضم بگذار کای دلارام
ای کز دو رخان بهار داری
از کز دو رخان عالم آرا
مهر و مهی در حصار داری
پا بسته به حسن، مشتری را
در سنبل تابدار داری
و زآهوی نرگسان به شوخی
شیران جهان شکار داری
در کوی تو اوفتاده یعنی
یک عاشق خاکساری داری
تا کی چو کمند مشکبارش
سرگشته و بی قرار داری
دانی که خدای برندارد
جور و ستمی که کار داری
تا کی دل خسته ی «وفایی»
چون نرگس خویش زار داری
و آن گاه به وی ده این غزل را
گر طاقت زینهار داری
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.