۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

.....................
....................

ای تطاول بین که از دست شب یلدا کشم
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو

من نگویم آن کسم در آستانت جلوه گر
یا ز گستاخی سگ کوی توام خاکم به سر

این قدر گویم به زاری تا توانم این قدر
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو

چون ترا دانسته ام از رحمت پروردگار
رحمتی کن رحمتی، ای رحمت حق زینهار

آیت «لا تقنطوا من رحمة الله» گوشدار
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو

ای که می دانی که قلب مؤمنان عرش خداست
تا دلی را بشکنی........بودن رواست

یک نظر زان حضرتم از روی رحمت التجاست
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو

دست گیرا! دست گیرم، ره نمایا! ره دهید
چون تویی درمان دردم چارهٔ دردم کنید

ای امید خود «وفایی» را مفرما نا امید
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.