هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زبان فارسی و با سبکی قدیمی و ادبی سروده شده است. محتوای آن ترکیبی از طنز، هجو، مرثیه و انتقاد اجتماعی است. شاعر از افرادی مانند فرعون، ابلیس، قارون و دیگر شخصیت‌های منفی تاریخی به عنوان نمادهای طمع، تکبر و فساد استفاده می‌کند. همچنین، به موضوعاتی مانند مرگ، فقر، حسرت و بی‌عدالتی اجتماعی اشاره دارد. در پایان، شاعر به مرثیه‌سرایی برای فردی به نام «فخر دین» می‌پردازد و از تأثیر مرگ او بر جهان سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم پیچیده، انتقادات اجتماعی تند و اشاره به شخصیت‌های تاریخی منفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان یا نابالغ نامناسب باشد. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای کودکان و نوجوانان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۴۱ - در هجو عمید کاسنی

عمید کاسنی آن کاسه سرش پنگان
که عاشق کله . . . ن بدی چو پابنگان

بمرد و کاسنی او مرده ریگ وار بماند
چنانکه ماند از جغد گوشه ویران

چنانکه مغ بستوران برند بردندش
بگندگی ستوران بجای آن غمدان

نهاده پای چپ اندر ستانه دوزخ
عمید کولته در زیر خانه هامان

گهی بهامان آرد رموده از فرعون
گهی سکاچه بافراسیاب زی هومان

گهی بمسخرگی لعنت از در ابلیس
همی برد سوابلیسک لعین علان

بحکم مسخرگی پیش زانوی فرعون
نشست و خاست که جا سازد از کنار مهان

از آن تکبر فرعون وزان تهور او
به پیش مجلس نمرود شد چوبه غلطان

نوای باربدی زد بمجلس نمرود
ببر بط کدوین بر بجوش خوش الحان

بگوش قارون آمد نوای بربط او
بدو سپرد کلید خزانه خذلان

بحرص خواسته ورزی قرین قارون شد
جز این خسیس نزیبد قرین آن کشخان

ز پشت مار شکنج شکنجه قارون
همی پشیزه برندش بناخن و دندان

بشاعری و ببربط زنی و مسخرگی
ملوک بادیه را شاد کردنی پژمان

بقعر نار فرو میرود درک بدرک
چنانکه اینجا صرافگان دکان بدکان

نظامی ار که نمرده است مرده انگارم
همی بقعر درک برگشاده است زبان

بنظم مرثیتش حق طبع بگذارم
زمن بخود نبرد جز چنین قصیده گمان

بزندگی نه بدانگونه بود گرسنه چشم
که شرح کردن آن تا بروز حشر توان

ببویه . . . ن سگ آسیا بلیسیدی
ببوی آرد که در آرد است شبهت نان

بوقت نزع همی گفت بر جنازه من
جنازه پوش مپوشید جز که سفره نان

بنان گدای بدار چه بنام دهقان بود
هزار تیز گدا بر بروت آن دهقان

گدا زنست و گدا مرد و هم گدا خیزد
بمحشر آید وام کفن بر او تاوان

بدستخط اجل فخر دین چنان دیدم
که کاسبی ز جهان رفت جایع و عطشان

اگر بمرد نکو کرد ور نمرد بمن
ز زندگیش چه سود و زمردنش چه زیان

بقای عمر اجل فخر دین خوهم جاوید
که در بقاش بود مدت بقای جهان

اگر برون کند از هر فصول فصلی امید
همین که بشنود این مرثیت برآرد جان
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰ - در وصف دلدار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲ - در هجو شاعری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.