۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲ - حنائی

دید حنائی به . . . یلر میل زن خویش
وانچه کلان . . . ایر شهر خیل زن خویش

برد زنش را به . . . ایر خوردن مهمان
رفت بهر خانه ای طفیل زن خویش

داد به . . . ادن بزن سبیل و ز کنجی
گرم فرو . . . ید بر سبیل زن خویش

غله امسال اگر گروگان گردد
جمله بپیماید او بکیل زن خویش

مفت زن و زن بمزد گشت و فرو جست
از نفقات نهار و لیل زن خویش

ویل نیاید اگر بقلب حنائی
بر شده بیند بچرخ ویل زن خویش

کرد زن خویش را سهیل خر انبار
گشت حنائی همان سهیل زن خویش

بر سر او سیل غم براند زن و رفت
تا کندی ناودان بسیل زن خویش

. . . ایر به . . . ون کسی بود که نگوید
دید حنائی به . . . ایر میل زن خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱ - خر خمخانه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳ - چیستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.