۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹ - خر خمخانه

خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید

بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید

سرش از سهمناکی شد بانسان
که جز پالیزبانان را نشاید

بجز آکنده و آخر نباشد
در آن محفل که او شعری سراید

همان نشخوار چندین ساله باشد
کسی را کز نکوهد با ستاید

بهجو و مدح پیوندی ندارم
ز فیری و شهیقی میداراید

گهی خر کره میرش همی . . . او
چو میر مرد و پیرک شد که . . . اید

خریدم خانه آخر برآورد
به دربان تا به دروازه نیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸ - دست تقدیر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - داند که نهاد شاعران چیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.