۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸ - وله

خور بسر ما گفت امروز کنم درک حمل
گفت رو درک حمل کن نکنم ترک عمل

گفت هرساله بنوروز زدم خیمه بگل
گفت در خیمه نه اکنون عوض گل منقل

گفت رو گرم ببر لشکر سرما کامروز
حمل از نامیه جیش از تو برد این که وتل

گفت از یخ بود آنسان سپهم جوش پوش
که زچنگ اسدش هم نرسد هیچ خلل

راستی ایزد داناست کز آثار پدید
حالها کار بهار است زسرما مختل

نیکتر آنکه بپاس روش عهد قدیم
مجلسی سازیم امروز بصد گونه حلل

از نی و بربط و طنبور و دف و تار و رباب
از می و مطرب و رامشگر و تشبیب و غزل

هفت سین هم چو ز سرما ندهد دست امسال
به که آید همه برسین یکی ساده بدل

بغل و جیب چو آکنده نباشد زسمن
ما بگیریم سمن سا بدنی را ببغل

سنبل ار نیست چه غم چنگ زنیمش در زلف
که بود سنبل از او درشکن رشک خجل

تا تو با ساده و باده سپری یکدوسه روز
فرودین تافته از سرما بازوی حیل

هان چسان چاره سرما نکند فروردین
که بود بنده ای از بارگه صدر اجل

آفتاب فلک هیمنه صدراعظم
که بخجلت ز حضیض در او اوج زحل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷ - در تهنیت عید قربان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹ - در ستایش ذات کبریائی صفات حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثنا ء
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.