هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف موجودی اساطیری و رمزآلود می‌پردازد که ویژگی‌های متضادی دارد، مانند ترکیب آتش و آب، و ظاهری زیبا اما درونی شیطانی. همچنین به ستایش شخصی به نام میرزا ابوالقاسم اشاره شده و از فضای بهاری و طبیعت نیز سخن به میان آمده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم پیچیده و نمادین است که درک آن نیاز به دانش ادبی و بلوغ فکری دارد. همچنین برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۷۷ - لغز سماور و مدیحه

چه باشد آن جم بلقیس تخت سیم بدن
برون بسان پری اندرون چو اهریمن

شهیست افسرش از چین و جامه اش از روم
ولی بخوردن زنگی فرا گشاده دهن

اگر فرازد گردن بفرق ننهد تاج
وگر بفرق نهد تاج نبودش گردن

روان برآتش و برده تعین از آتش
جگر زآهن وجسته تشکل از آهن

مبارزیست که جولان او بود در بزم
تهمتنی است که باشد رکوب او بمجن

چو دل دو نیم محبی است کز فراق حبیب
میان آتش و آبش همی بود مسکن

اگر نه عاشق سوزش چراست اندر دل
وگرنه عا شق اشکش چراست در دامن

اگر چه با قد مخروطی است در انظار
ولی بر اوکروی مرغکی نموده وطن

چکد چو مرغ شب آویز خونش از منقار
گهی که همچو کبوتر شود معلق زن

خمار آورد ارخون دختران عنب
بخوان اوست نکونشاه خمار شکن

سپهروار یکی نطعش از نحاس به پیش
بر او بود زاوا فی صفی چو عقد پرن

بکی سراپا چشم و یکی سراپا گوش
یکی سراپا دست و یکی سراپا تن

فروتر از شکمش شیرنام پستانیست
که شیر او است زاحراق طبع شیر اوژن

ستاده بر طرفش لعبتی قمر طلعت
نشسته در کنفش مه رخی ستاره ذقن

هزار حیف کزو محفل من است تهی
نکرده عرضه همانا کسی بخواجه من

ملاذ حاج مهین میرزا ابوالقاسم
که شد شرافت از او مفخر زمین و زمن

دو صد درود خدائیش بر روان پدر
که شد زخطه کاشان بیزد رخت افکن

نشانده است درختی از این پسر در ملک
که زیر سایه او خلق را بود مسکن

همیشه تا که کسالت زدای باشد چای
بویژه فصل بهار و خصوص صحن چمن

بود صدیقش بر تخت افتخار مکین
بود عدویش از دار اقتصارآون
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶ - وله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸ - وله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.