هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از گذاشتن و رها کردن چیزهای ارزشمند مانند گل، بستان، کشتی و حتی عشق سخن میگوید. او از تلاشها و فداکاریهای خود برای رسیدن به اهداف والا و معنوی صحبت میکند و نشان میدهد که برای رسیدن به این اهداف، از هیچ چیز دریغ نکرده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان به درستی آنها را درک کرد.
غزل ۲۸۱
ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم
بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم
میآید از گشودن آن بوی منتی
در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم
در کار ما مضایقهای داشت ناخدا
کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم
در خود نیافتیم مدارا به اهرمن
بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم
کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم
ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم
ظلمت به پیش چشمهٔ حیوان تتق کشید
رفتیم و ذوق چشمه ی حیوان گذاشتیم
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بند خانهٔ حرمان گذاشتیم
بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم
میآید از گشودن آن بوی منتی
در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم
در کار ما مضایقهای داشت ناخدا
کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم
در خود نیافتیم مدارا به اهرمن
بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم
کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم
ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم
ظلمت به پیش چشمهٔ حیوان تتق کشید
رفتیم و ذوق چشمه ی حیوان گذاشتیم
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بند خانهٔ حرمان گذاشتیم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.