هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌مهری معشوق خود رنج می‌برد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، مانند ماه‌رویی معشوق، زلف سیاه و خورشید، احساسات خود را بیان می‌کند. او از جدایی و دوری معشوق شکایت دارد و زندگی بدون او را بی‌معنا می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۴۷

تنها ستمت بهر من ای ماه جبین است
یا با همه بی‌مهری و آئین تو این است

کوتاه نمود از همه جا دست خیالم
بالای بلندت که بلای دل و دین است

در ظلمت زلف تو دل خضر شود گم
از بسکه شکن در شکن و چین سرچین است

این زلف سیاه است بر آن روی چو خورشید
یا روز به شب کفر باسلام قرین است

تا آنکه مگر ره به دهان تو برد دل
عمریستکه چون خال لبت گوشه نشین است

از کوی خود ای دوست مرانم سوی جنت
بی روی توام کی سر فردوس برین است

یکذره مرا کار به خورشید فلک نیست
خورشید من اینست که بر روی زمین است

یکدم نرود عمر که بی غصه نشینم
تا رفته غم از دل غم دیگر به کمین است

خوش دار صغیر آنچه که پیش آیدت آخر
تا چند توان گفت چنانست و چنین است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.