۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۷

عاقبت دلا دیدی کار یار و من چون شد
حاصل من از عشقش دیدهٔ پر از خون شد

مهر اگر فزاید مهر از چه رو بآن مه من
هرچه مهر افزودم جور و کینش افزونشد

دوش مستی ما را جام می‌نشد باعث
بل ز غمزهٔ ساقی حال ما دگرگونشد

در جنون عشق ایدل نام هم بدل گردد
قیس در غم لیلی گفته گفته مجنون شد

خوی حاتمی باید نام حاتم ار خواهی
ورنه زر همان زر بد ننگ نام قارون شد

سرو قد جانانرا تا نشاند اندر دل
گفتهٔ صغیر الحق دلربا و موزون شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.