۹۵ بار خوانده شده
بتو حیران شدن از چشم تر آموختهام
روش مردم صاحب نظر آموختهام
زان زمانم که پدر برده بمکتب تا حال
الف قد تو زیبا پسر آموختهام
غیر عشق تو بعالم چو ندیدم هنری
جهدها کردهام و این هنر آموختهام
گرد هم باغ جنان را بیکی گندم خال
مکنم عیب که کار پدر آموختهام
گشتهام بیخبر از خویش و در این بیخبری
چه خبرها که من بی خبرام وختهام
تو نیاموز به من سوختن ای پروانه
هر چه باشد ز تو من بیشتر آموختهام
خویش را ساختهام محترم از زردی رخ
این طریقی است که آنرا ز زر آموختهام
سفری کردهام از عالم هستی چو صغیر
هر چه آموختهام زین سفرام آموختهام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
روش مردم صاحب نظر آموختهام
زان زمانم که پدر برده بمکتب تا حال
الف قد تو زیبا پسر آموختهام
غیر عشق تو بعالم چو ندیدم هنری
جهدها کردهام و این هنر آموختهام
گرد هم باغ جنان را بیکی گندم خال
مکنم عیب که کار پدر آموختهام
گشتهام بیخبر از خویش و در این بیخبری
چه خبرها که من بی خبرام وختهام
تو نیاموز به من سوختن ای پروانه
هر چه باشد ز تو من بیشتر آموختهام
خویش را ساختهام محترم از زردی رخ
این طریقی است که آنرا ز زر آموختهام
سفری کردهام از عالم هستی چو صغیر
هر چه آموختهام زین سفرام آموختهام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.