هوش مصنوعی:
این شعر یک غزل عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از ساقی میخواهد تا با دادن شراب، او را از دنیای مادی رها کند و به عشق الهی و معنوی برساند. در بخشی از شعر، شاعر به ستایش امام علی(ع) میپردازد و او را به عنوان ولی و راهنمای خود معرفی میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسن قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب به عنوان نماد عرفانی ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد تا سوءبرداشت نشود.
شمارهٔ ۱ - ساقینامه
بیا ساقی ای رشگ حور بهشت
که رشگ بهشتست گلزار و کشت
در این فصل میخوردن از دست تو
خوش است ایدل خسته پا بست تو
بیا ساقی ای راحت جان من
فشان گرد هستی ز دامان من
بده ساغری زان میخوشگوار
که بیرون کند از سر جان خمار
بیا ساقی ای یار دیرینهام
فروز آتش عشق در سینهام
به می آگهم کن ز اسرار عشق
مرا مست کن تا کشم بار عشق
بیا ساقیام روز دوران ماست
دهیگر مرا کوزهٔ میرواست
که فردا شود خاک من سر بسر
گل کوزه اندر کف کوزهگر
بیا ساقی ای محرم راز من
به می بازکن راه پرواز من
بده ساغری زان میوحدتم
رهان از هیاهوی این کثرتم
بیا ساقی ای آفت عقل و هوش
چو خم میم از میآور به جوش
بده آب انگور آن تاک پاک
که پیچان کند میکشان را چو تاک
بیا ساقی آن می مرا کن به جام
که از جم رساند به مستان پیام
که تا جان بود میپرستی کنید
غنیمت شمارید و مستی کنید
بیا ساقی آن باده کن در سبو
که دل را تهی سازد از آرزو
گشاید به رخ باب آزادگی
دهد نفس را میل افتادگی
بیا ساقی اندر سبو کن شراب
که من غم ندارم ز روز حساب
چو لطف خدا شامل حال ماست
برای خطا خوردن غم خطاست
بیا ساقی از خود رها کن مرا
دمی آشنا با خدا کن مرا
به قصد خرابی مرا میبیار
دمادم کرم کن پیاپی بیار
بیا ساقی از زاهد اندیشه نیست
بجز میکشیدن مرا پیشه نیست
بزاهد بگو از تو زهد و ثواب
من و مستی و عیش و جام شراب
بیا ساقی آن می عطاکن به من
که در نغمه آیم چو مرغ چمن
قدم صد ره از سدره برتر زنم
دم از مدح ساقی کوثر زنم
به شاهان عالم کنم افتخار
ز مدّاحی شاه دُلدُل سوار
ز نظمم زنم طعنه بر سلسبیل
به مداحی مرشد جبرئیل
علی بن عم و جانشین رسول
علی شیر حق زوج پاک بتول
اگر کفر باشد خدا خوانمش
ز حق کافرم گر جدا دانمش
به حول خداوند تا زندهام
قبول ار نماید ورا بندهام
چو بیرون از این نشأه خواهم شدن
بدامان او دست خواهم زدن
چنان در دلم آتش افروخته
شرار غمش خرمنم سوخته
که چون در لحد منزل پرملال
نکیرین از من کنند این سئوال
که ای بنده بر گو خدای تو کیست
بآن هر دو شاید بگویم علی است
علی ولی صهر خیرالبشر
خداوند دین حیدر حیه در
کسی گر بذات علی برد راه
تواند برد ره به ذات اله
بیا ساقی از مهر او میبیار
مرا مست کن زان میخوشگوار
اگرچه مرا جسم و جان، مست اوست
ولی هرچه باشد فزونتر نکوست
ز مستی فزونتر مرا مست کن
وزان مستی این نیست راهست کن
بده ساقی از آن شرابم بطی
سبوئی حمی دجلهئی یا شطی
کبیرانه میده صغیرم مگیر
که صورت صغیر است و معنی کبیر
که رشگ بهشتست گلزار و کشت
در این فصل میخوردن از دست تو
خوش است ایدل خسته پا بست تو
بیا ساقی ای راحت جان من
فشان گرد هستی ز دامان من
بده ساغری زان میخوشگوار
که بیرون کند از سر جان خمار
بیا ساقی ای یار دیرینهام
فروز آتش عشق در سینهام
به می آگهم کن ز اسرار عشق
مرا مست کن تا کشم بار عشق
بیا ساقیام روز دوران ماست
دهیگر مرا کوزهٔ میرواست
که فردا شود خاک من سر بسر
گل کوزه اندر کف کوزهگر
بیا ساقی ای محرم راز من
به می بازکن راه پرواز من
بده ساغری زان میوحدتم
رهان از هیاهوی این کثرتم
بیا ساقی ای آفت عقل و هوش
چو خم میم از میآور به جوش
بده آب انگور آن تاک پاک
که پیچان کند میکشان را چو تاک
بیا ساقی آن می مرا کن به جام
که از جم رساند به مستان پیام
که تا جان بود میپرستی کنید
غنیمت شمارید و مستی کنید
بیا ساقی آن باده کن در سبو
که دل را تهی سازد از آرزو
گشاید به رخ باب آزادگی
دهد نفس را میل افتادگی
بیا ساقی اندر سبو کن شراب
که من غم ندارم ز روز حساب
چو لطف خدا شامل حال ماست
برای خطا خوردن غم خطاست
بیا ساقی از خود رها کن مرا
دمی آشنا با خدا کن مرا
به قصد خرابی مرا میبیار
دمادم کرم کن پیاپی بیار
بیا ساقی از زاهد اندیشه نیست
بجز میکشیدن مرا پیشه نیست
بزاهد بگو از تو زهد و ثواب
من و مستی و عیش و جام شراب
بیا ساقی آن می عطاکن به من
که در نغمه آیم چو مرغ چمن
قدم صد ره از سدره برتر زنم
دم از مدح ساقی کوثر زنم
به شاهان عالم کنم افتخار
ز مدّاحی شاه دُلدُل سوار
ز نظمم زنم طعنه بر سلسبیل
به مداحی مرشد جبرئیل
علی بن عم و جانشین رسول
علی شیر حق زوج پاک بتول
اگر کفر باشد خدا خوانمش
ز حق کافرم گر جدا دانمش
به حول خداوند تا زندهام
قبول ار نماید ورا بندهام
چو بیرون از این نشأه خواهم شدن
بدامان او دست خواهم زدن
چنان در دلم آتش افروخته
شرار غمش خرمنم سوخته
که چون در لحد منزل پرملال
نکیرین از من کنند این سئوال
که ای بنده بر گو خدای تو کیست
بآن هر دو شاید بگویم علی است
علی ولی صهر خیرالبشر
خداوند دین حیدر حیه در
کسی گر بذات علی برد راه
تواند برد ره به ذات اله
بیا ساقی از مهر او میبیار
مرا مست کن زان میخوشگوار
اگرچه مرا جسم و جان، مست اوست
ولی هرچه باشد فزونتر نکوست
ز مستی فزونتر مرا مست کن
وزان مستی این نیست راهست کن
بده ساقی از آن شرابم بطی
سبوئی حمی دجلهئی یا شطی
کبیرانه میده صغیرم مگیر
که صورت صغیر است و معنی کبیر
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲ - بسمه تعالی شانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.