هوش مصنوعی: متن دربارهٔ اشعاری اعتراض‌آمیز نسبت به خلقت است که توسط فردی به نام بهمنی سروده شده و در پاسخ به آن، سرهنگ اخگر منظومه‌ای به نام «بی‌چون‌نامه» سروده است. این اشعار توسط مدیر روزنامهٔ کانون شعرا، حسین مطیعی، جمع‌آوری و در کتابی به نام «اسرار حقیقت» منتشر شده‌اند. در ادامه، نظریات مختلف دربارهٔ این اشعار، از جمله تحسین شاعران و پاسخ‌های ادبی به بهمنی، بیان شده‌است. همچنین، در بخشی از متن به موضوع ادب نسبت به خالق و پذیرش تقدیر الهی اشاره شده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم فلسفی و مذهبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بحث‌های انتقادی دربارهٔ خلقت و پاسخ‌های ادبی به آن نیازمند سطحی از بلوغ فکری است.

شمارهٔ ۱۰۴ - آقای بهمنی یکی از شعرای گستاخ

اشعاری اعتراض‌آمیز نسبت به خلقت سروده بودند آقای سرهنگ اخگر به جواب آن مبادرت و اشعاری سروده به اسم بی‌چون‌نامه به چاپ رساندند مدیر روزنامهٔ کانون شعرا آقای حسین مطیعی آن دو منظومه را در دسترس نویسندگان و شعرای دور و نزدیک گذاردند و از آنان نظریه خواستند و آنها را در کتابی به اسم اسرار حقیقت به چاپ رساندند اشعار ذیل نظریه حقیر است که در آن کتاب به چاپ رسیده.

مدیرنامهٔ نامی کانون
به بیچون نامه‌ام چون ساخت ممنون

نخست آوردمش تحسین ‌بسیار
که همت میگمارد خوش بدین کار

هزاران همچو من شرمنده دارد
که نام شاعران را زنده دارد

غرض خواندم به بیچون نامه اندر
جواب بهمنی از طبع اخگر

به یزدان بهمنی گستاخ بوده
جوابی اخگرش نیکو سروده

به اخگر آفرین وین نظم دلکش
که الحق آب می ریزد بر آتش

جواب بهمنی نظمش نه تنهاست
که این پاسخ برای بهمنی‌هاست

روان چون آب و سوزان همچو آذر
عجب دارم ز ریزشهای اخگر

یکی پرسید از من این چه حالست
که با حق بهمنی در این مقالست

بدو گفتم بود این حال آنحال
که نسبت با پدر دارند اطفال

ندید استی مگر آن طفلک خام
پدر را می دهد بی‌پرده دشنام

ببخشاید پدر بر او ز رحمت
نخواهد بهر وی آسیب و زحمت

گرش دستی به صورت زد نه کین است
که تادیب است و عین رحمت اینست

من این دانم که حق با بی‌نیازی
کند با مشت خاکی عشقبازی

الا ای بهمنی جان برادر
مکن از این چرا و چون سخن سر

ادب را پیشه کن نسبت به خالق
که تا گردد به تو کشف این حقایق

یقین دانم تو را این‌گونه آهنگ
به گاه غم بر‌آمد از دل تنگ

بکن پندی سرورآور ز من گوش
گرت فرسوده غم بر دفع آن کوش

ظهور غم بود از نارضائی
رضا شو تا ز غم یابی رهائی

حقیقت نارضائی خود ملالست
چرا گفتن به کار ذوالجلال است

چرا گفتن به کار حق فضولیست
سزای آن فضولی این ملولیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیه‌الرحمه به الفاظ فارسی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۱۲/۶ ۰۷:۴۹

با سلام درود فراوان بنده چاپ اول کتاب بهمنی و اخگر شاعران دیگر اظهار نظر کردن دارم تمام حرف بهمنی و درد دل گلایه بین خودش و خدای خودش بود که اخگر چند بیت آن را حذف کرده بود به چاپ رسانده بود و باعث حواشی و گمراه کردن شاعران دیگه که به خودشون اجازه انتقاد از بزرگوار بهمنی بدهند هرکسی میتونه با هر زبانی که بلده با خدای خودش حرف بزنه و کسی حق اظهار نظر نداره و هرکسی به اندازه سواد و درک فهم خودش و قدرت بیانش میتونه با خدای خودش حرف بزنه