هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از جفا و بیوفایی معشوق شکایت میکند و بیان میدارد که عشق و شوق او باعث شده است تا حیا و ملاحظه را کنار بگذارد. همچنین، او از این که زمانه و معشوق به او توجهی نکردهاند، گلایه میکند و اشاره میکند که خیال معشوق بیگانه، مجال هوای یاران آشنا را به او نداده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۴۹
جفای او من بیتاب را به جا نگذاشت
برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت
مرا تو حال چه دانی، که بیخودی هرگز
ز ابتدا سخنم را به انتها نگذاشت
زمانه را، شه من، حق به جانب است درین
که دامن تو به دست من گدا نگذاشت
خوشم که مدّعیان را به گاه خواهش کام
خجالت تو به اظهار مدّعا نگذاشت
دلم به پنجه عشق تو از توتیای شوق، مرا
گل ملاحظه در دیده حیا نگذاشت
طبیب وصل تو از توتیای شوق، مرا
گل ملاحظهای در دیدهٔ حیا نگذاشت
خیال آن بت بیگانه، در دل میلی
هوای صحبت یاران آشنا نگذاشت
برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت
مرا تو حال چه دانی، که بیخودی هرگز
ز ابتدا سخنم را به انتها نگذاشت
زمانه را، شه من، حق به جانب است درین
که دامن تو به دست من گدا نگذاشت
خوشم که مدّعیان را به گاه خواهش کام
خجالت تو به اظهار مدّعا نگذاشت
دلم به پنجه عشق تو از توتیای شوق، مرا
گل ملاحظه در دیده حیا نگذاشت
طبیب وصل تو از توتیای شوق، مرا
گل ملاحظهای در دیدهٔ حیا نگذاشت
خیال آن بت بیگانه، در دل میلی
هوای صحبت یاران آشنا نگذاشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.