۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست
وز ششدر غم تو امید گشاد نیست

در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان
گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست

دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست
مردیم و کار بسته ما را گشاد نیست

از بس که نم گرفت زمین زآب دیده‌ام
در وادی بلا اثر از گردباد نیست

میلی به نامرادی عشق تو جان سپرد
گویا به باغ عشق، نهال مراد نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.