۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۱

مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی
که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی

سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت
جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی

صنمی‌ست قاتل من که به عرصه گاه محشر
دل عفو می‌رباید به کرشمه نگاهی

سر زلف کینه‌افشاهن مژه مست کینه‌جویی
ز تو بهتری نباشد ستم ترا گواهی

غزل فصیحی ما به شعاع طور ماند
مگرش نوشته امشب به فروغ شمع آهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.