هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش و توصیف قدرت، عدالت و حکمت یک پادشاه یا حاکم میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند عدالت، حکمت، فتح و پیروزی استفاده میکند و پادشاه را به شخصیتهای اسطورهای و تاریخی مانند سلیمان، فریدون و سکندر تشبیه میکند. همچنین، شاعر به نقش پادشاه در برقراری عدالت و نظم در جامعه اشاره میکند و از او میخواهد که به رعیت خود توجه کند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از مفاهیم پیچیدهی ادبی، تاریخی و اسطورهای، نیاز به درک عمیقتری از ادبیات فارسی و تاریخ دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عدالت و حکومت ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - مدح خاقان اعظم رکنالدین قلج طفغاج خان
ای ترا گشته مسخر حشم دیو و پری
کوش تا آب سلیمان پیمبر نبری
زانکه در نسبت ملک تو که باقی بادا
هست امروز همان رتبت پیغامبری
تویی آن سایهٔ یزدان که شب چتر تو کرد
آنکه در سایهٔ او روز ستم شد سپری
نامهٔ فتح تو سیاره به آفاق برد
که بشارت بر فتح تو نشاید بشری
خسروا قاعدهٔ ملک چنان میفکنی
ملکا جادهٔ انصاف چنان میسپری
که بدین سدهٔ ناموس فریدون بکنی
که بدان پردهٔ آواز کسری بدری
تو که صد سد سکندر کنی از گرد سپاه
خویشتن را سزد ار صد چو سکندر شمری
ای موازی نظر رای ترا نقش قدر
چه عجب ناقد اسرار قضا و قدری
رای اعلای ترا کشف شود حالت بلخ
گر برحمت سوی آباد و خرابش نگری
در زوایاش همه طایفهای منقطعند
بوده خواهان تو عمری به دعای سحری
تو سلیمانی و این طایفه موران ضعیف
همه از خانه برون و همه از دانه بری
ظاهر و باطن ایشان همه پای ملخ است
چو شود کز سر پای ملخی درگذری
کوش تا آب سلیمان پیمبر نبری
زانکه در نسبت ملک تو که باقی بادا
هست امروز همان رتبت پیغامبری
تویی آن سایهٔ یزدان که شب چتر تو کرد
آنکه در سایهٔ او روز ستم شد سپری
نامهٔ فتح تو سیاره به آفاق برد
که بشارت بر فتح تو نشاید بشری
خسروا قاعدهٔ ملک چنان میفکنی
ملکا جادهٔ انصاف چنان میسپری
که بدین سدهٔ ناموس فریدون بکنی
که بدان پردهٔ آواز کسری بدری
تو که صد سد سکندر کنی از گرد سپاه
خویشتن را سزد ار صد چو سکندر شمری
ای موازی نظر رای ترا نقش قدر
چه عجب ناقد اسرار قضا و قدری
رای اعلای ترا کشف شود حالت بلخ
گر برحمت سوی آباد و خرابش نگری
در زوایاش همه طایفهای منقطعند
بوده خواهان تو عمری به دعای سحری
تو سلیمانی و این طایفه موران ضعیف
همه از خانه برون و همه از دانه بری
ظاهر و باطن ایشان همه پای ملخ است
چو شود کز سر پای ملخی درگذری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱ - در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.