۳۱۸۲ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی‌بیان الحقایق

قومی که ره به عالم تحقیق می‌برند
مشکل به ترهات جهان سر بر آورند

چیزی که هیچ گونه وفایی نمی‌کند
من در تعجبم که غم او چرا خورند؟

این جامها چه فایده؟ چون بر کند اجل
وین پردها چه سود؟ که بر ما همی‌درند

کمتر ز مار و مور شناس آن گروه را
کز بهر مار و مور تن خود بپرورند

خواهی گذشت بی‌شک ازین آستانه تو
و آنان که از پی تو بیایند بگذرند

دست زمانه بر سر مردم کند به صبر
این خاک را که مردمش امروز برسرند

روزی امیر تخت نشین را نگه کنی
کز تخت برگرفته، به تابوت می‌برند

ارباب ظلم را به ستم دست روزگار
از بیخ بر کند، که درختان بی‌برند

گرگ اجل یکایک ازین گله می‌برد
وین گله را ببین که چه آسوده می‌چرند!

اکسیر صدق در دل آنها که کار کرد
اندامشان به خاک نپوسد، که چون زرند

ای اوحدی، مرو پی‌مرغان دانه چین
گر در پی هوای عرش ببینی که می‌چرند

با طالبان دنیی دون دوستی مکن
کز روی عقل دشمن خود را مسخرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - وله غفرالله‌له
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - وله روحه‌الله‌روحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.