هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه خود در شب سخن می‌گوید و با خاک عزیزی که از دست داده است، صحبت می‌کند. او از گذشته و حال خود می‌پرسد و روح عزیز از دست رفته با او رازگویی می‌کند و به او تسلی می‌دهد. شاعر از آینده و سرنوشت خود می‌پرسد و روح به او می‌گوید که از چگونه بودن بگذرد و به تقدیر خود راضی باشد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مرتبط با غم و اندوه و تقدیر ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامناسب باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - وله نورالله قبره

گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری
بر خاک نازنینی کردم گذر به زاری

نزدیک او چو رفتم، خاکش به دیده رفتم
دیگر ز سر گرفتم آیین سوکواری

گفتم که : ای گذشته، ما را به غصه هشته
آه! از کجات پرسم: چونی و در چه کاری؟

حالم تباه کردی، حال تو چیست گویی؟
روزم سیاه کردی، شب چون همی گذاری؟

روحش به راز با من، می‌گفت باز با من:
کای در وصال و هجران حق تو حق یاری

از آه سینهٔ تو خبر همیشه دارم
از آب دیده اکنون پیش آر، تا چه داری؟

با چشم من چه گویی؟ وز زلف من چه جویی؟
چشمست و آب حسرت، زلفست و خاک خواری

گفتم : به هم رسیدن ما را چگونه باشد؟
گفت : از چگونه بگذر، تا دیده برگماری

گفتم : ز کار غیبی ما را یکی خبر کن
گفت : اوحدی، چه گویم؟ آن بدروی که کاری

زان عمر و زان جوانی آگه شود دل تو
روزی کزین عمارت بیرون بری عماری
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - وله بردالله مضجعه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - وله سترالله عیوبه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.