هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و انتظار کشیدن برای دیدار معشوق سخن می‌گوید. او از رنج‌های عاشقانه، ناامیدی و دل‌شکستگی می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند و اجازه دهد از درگاهش بگذرد. شاعر تأکید می‌کند که عمرش در انتظار می‌گذرد و از معشوق می‌خواهد که بیش از این او را معطل نکند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق، دل‌شکستگی و انتظار است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۷۱

بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد
مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد

بیا، که جان من از آرزوی دیدارت
به لب رسید و غم دل فگار می‌گذرد

بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرس
که از جهان ز غمت زار زار می‌گذرد

بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کرم
که ناامید ز درگاه یار می‌گذرد

چه باشد ار بگذاری که بگذرم ز درت؟
که بر درت ز سگان صدهزار می‌گذرد

مکش کمان جفا بر دلم، که تیر غمت
خود از نشانهٔ جان بی‌شمار می‌گذرد

من ار چه دورم از درگهت دلم هر دم
بر آستان درت چندبار می‌گذرد

ز دل که می‌گذرد بر درت بپرس آخر:
که آن شکسته برین در چه کار می‌گذرد

مکش چو دشمنم، ای دوست ز انتظار، بیا
که این نفس ز جهان دوستدار می‌گذرد

به انتظار مکش بیش ازین عراقی را
که عمر او همه در انتظار می‌گذرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.