۶۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۶

گهی درد تو درمان می‌نماید
گهی وصل تو هجران می‌نماید

دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان می‌نماید

مرا گه گه به دردی یاد می‌کن
که دردت مرهم جان می‌نماید

بپرس آخر که: بی تو چونم، ای جان،
که جانم بس پریشان می‌نماید

مرا جور و جفا و رنج و محنت
غمت هردم دگرسان می‌نماید

ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت
جهان بر من چو زندان می‌نماید

عراقی خود ندارد چشم، ورنه
رخت خورشید تابان می‌نماید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.