هوش مصنوعی: شاعر از دوری و هجران معشوق خود رنج می‌برد و با وجود آگاهی از دست‌نیافتنی بودن وصال او، همچنان در آرزوی دیدارش است. سودای معشوق، جان شاعر را آشفته کرده و او را به دنبال راه‌های بی‌ثمر کشانده است. شاعر در نهایت، خود را تسلیم عشق معشوق می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات دارد.

غزل شمارهٔ ۳۰۵

نه از تو به من رسید بویی
نه وصل توام نمود رویی

اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی

سودای تو در دلم فکنده
هر لحظه به تازه جست و جویی

با آنکه ز گلشن وصالت
دانم نرسد به بنده بویی

لیکن شده‌ام به آرزو شاد
مزار تو، کم ز آرزویی

سودای محال در دماغم
افکنده به هرزه های و هویی

داده سر خویش را عراقی
زیر خم زلف تو چو گویی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.