هوش مصنوعی: شاعر از فرط ناراحتی و ملالت، از بندگی و شرایط خود متنفر شده و در حال ترک کردن است. او با یادآوری خاطرات و مکان‌های گذشته، مانند خوارزم و جیحون، و با گلایه از وضعیت خود، در حال رفتن است. شاعر از مونس دیرینه‌اش که تنها کسی بود که سخنانش را می‌فهمید، با دل‌آزردگی و گریه خداحافظی می‌کند. او تلاش می‌کند تا با لابه و التماس او را نگه دارد، اما این تلاش‌ها بی‌فایده است، زیرا تصمیم نهایی به دست سلطان است. شاعر از پادشاه درخواست می‌کند که با لطف و کرم خود او را بازگرداند، اما به نظر می‌رسد که او در نهایت از شدت حرمان و ناامیدی در حال رفتن است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

قطعه شمارهٔ ۵

قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت

نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می‌رفت

می‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همی‌دیدم و از کالبدم جان می‌رفت

چون همی‌گفتمش ای مونس دیرینهٔ من
سخت می‌گفت و دل‌آزرده و گریان می‌رفت

گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان می‌رفت

لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می‌رفت

پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان می‌رفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.