هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که از زیبایی معشوق و اثرات جادویی و فریبنده‌ی او سخن می‌گوید. شاعر از غم عشق و حالات مختلفی که تجربه می‌کند، مانند بی‌خویشتنی و پیچیدن در خود، می‌نالد. همچنین، او از جادوی زلف معشوق و تأثیر آن بر دل‌ها سخن می‌گوید و هشدار می‌دهد که این جادو می‌تواند باعث فتنه در جامعه شود. در نهایت، شاعر ابراز می‌کند که حتی مرگ در راه عشق برایش شیرین است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی پیچیده، اشارات به جادو و فریب، و مفاهیم عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و استعارات استفاده‌شده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

قصیدهٔ ۱۹

سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر
نرگس کاری به برگ یاسمن اندر

در عجبم ز آفریدگار کز آن روی
لاله نشاند به شاخ نسترن اندر

ای صنم خوبرو! به جان تو سوگند
کم ز غم آتش زدی به جان و تن اندر

گاهی بی‌خویشتن شوم ز غم تو
گاه بپیچم همی به خویشتن اندر

سخت بپیچم که هرکه بیند گوید:
« هست مگر کژدمش به پیرهن اندر؟»

زار بنالم چنان که هرکس بیند
زار بنالد به حال زار من اندر

روی تو در تاب تیره زلف تو گویی
حور فتاده به دام اهرمن اندر

دام فریبی است طره‌ات که مر او را
بافته جادو به صد هزار فن اندر

صد شکن اندر دو زلف داری و باشد
بندی پنهان به زیر هر شکن اندر

صد گره افتد به هر دلی که به گیتی است
گرش به دلها کنند سرشکن اندر

چند کز آن زلف برستردی امروز
مشک نباشد به خطهٔ ختن اندر

زلف سترده مده به باد که در شهر
جادوی افتد میان مرد و زن اندر

جادوی اندر میان خلق میفکن
نیکو اندیشه کن بدین سخن اندر

جادوی و گربزی چو شد همه جایی
ملک درافتد به حلقهٔ فتن اندر

چون گذرد کارها به حیلت و افسون
هیچ بندهد کسی به علم تن اندر

مردم نیرنگ ساز را به جهان در
جای نباشد مگر به مرزغن اندر

زلفک تو حیله‌ساز گشت و سیه‌کار
زآنش ببرند سر بدین زمن اندر

قد تو چون راستی گزید، به پیشش
سجده برم چون به پیش بت، شمن اندر

در غمت ار جان دهم خوش است که مردن
شیرین آید به کام کوهکن اندر
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ ۱۸
گوهر بعدی:قصیدهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.