هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از زبان شاعری است که خود را سلطان ملک فنا و منصور دار بقا می‌داند. او با وجود تعلق به عالم خاکی، خود را از عالم دیگری می‌داند و با یاد «هو» (اشاره به خدا) زندگی می‌کند. شاعر از عشق، فقر، هنر و فضیلت سخن می‌گوید و خود را مهمان دنیای فانی می‌داند. او از مادر دنیا (دنیای مادی) گله دارد و خود را فرزند خسرو علوی می‌خواند. در پایان، از خداوند می‌خواهد که به او بال و پر جدیدی بدهد تا از قفس تنگ دنیا رها شود.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 16 سالگی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

قصیدهٔ ۲۷

بر تختگاه تجرد، سلطان نامورم من
با سیرت ملکوتی، در صورت بشرم من

این عالم بشری را من زادهٔ گل و خاکم
لیکن ز جان و دل پاک از عالم دگرم من

سلطان ملک فنایم، منصور دار بقایم
با یاد «هو»ست هوایم، وز خویش بی‌خبرم من

موجود و فانی فی‌الله، هستی‌پذیر و فناخواه
هم آفتابم و هم ماه، هم غصن و هم ثمرم من

فرزند ناخلف نفس فرمان من برد از جان
زیرا به تربیت او را فرمانروا پدرم من

آنجا که عشق کشد تیغ، بی‌درع و بی‌زر هم من
وآنجا که فقر زند کوس، با تیغ و با سپرم من

پیش خزان جهالت واسفند ماه تحیر
خرم بهار فضایل واردی مه هنرم من

غیر از فنا نگرفتم زین چیده خوان ملون
زیرا به خانهٔ گیتی، مهمان ماحضرم من

از کید مادر دنیا، غار غمم شده مأوا
مر خسرو علوی را گویی مگر پسرم من

مدح ستودهٔ گیتی صد ره بگفتم، ازیرا
از قاصد ملک‌العرش صد ره ستوده‌ترم من

ای دستگیر فقیران! وای رهنمای اسیران!
راهی، که با دل ویران ز آن سوی رهگذرم من

بال و پریم دگر ده، جاییم خرم و تر ده
زیرا در این قفس تنگ، مرغی شکسته‌پرم من

بر من ز عشق هنر بخش، وز فقر تاج و کمربخش
ای پادشاه اثربخش! لطفی، که بی‌اثرم من
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ ۲۶
گوهر بعدی:قصیدهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.